مهدی کامجو 1386/10/19 ویرایش
مولا شنيدم ني حکايت کرده از تو ميگفت: دلهاي رهارادوست داري ميگفت: هرچندازجدايي ميگريزي اما توسرهاي جدارا دوست داري السلام عليك يابن طه
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/10/19 ویرایش
دلي که از بي کسي غمگين است هر کسي را مي تواند تحمل کند...هيچکس بد نيست...دلي که در بي اويي مانده است برق هر نگاهي جانش را مي خراشد
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/10/14 ویرایش
حرف های ما هنوز ناتمام تا نگاه می کنی وقت رفتن است باز هم همان حکایت همیشگی پیش از آنکه باخبر شوی لحظهء عزیمت تو ناگزیر می شود آه ای دریغ و حسرت همی...
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/10/14 ویرایش
مرا سکوت می کنی درون لحظه های خویش و هر چه درد می کشم نوشته ای به پای خویش اگر چه سخت عاشقِ نجابت توام عزیز ولی نمی برم تو را به شهر انزوای خویش...
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/10/14 ویرایش
من و تو مثل عقربه های ساعت دنبال هم بودیم باتری که تمام شد تو روی 6 موندی و من روی 12... !!!
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/10/14 ویرایش
«کفش نوزاد، فروشی، هرگز پوشیده نشده.» این کوتاه ترین داستان جهان است. از ارنست همینگوی. وقتی خواندمش تنم لرزید. اعجوبهای بوده است این همینگوی.
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/10/14 ویرایش
الهي دستم گير كه دست آويزي ندارم پايم گير كه پاي گريزي ندارم ... اي دير خشم زود آشتي!! خواجه عبدال...
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/10/14 ویرایش
به نام حضرت دوست هر كجا كه هستيد امروز رو يه كم به ياد آقا باهاشون حرف بزنيم. ايشون صداي ما رو مي شنوند، اون ماييم كه گوشمون از شدت گناه ناشنواست....
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/10/11 ویرایش
غم مخور ای دل که آخر مهدی دین می رسد یوسف گمگشته با صد عز و تمکین می رسد ای دل افسرده از هجران مهدی غم مخور عاقبت از بهر قلب خسته تسکین می رسد اللهم...
ادامه مطلبمهدی کامجو 1386/10/11 ویرایش
هيچ دانى كه ز هجران تو حالم چون شد؟ ------ جگــرم خون و دلم، خون و سرشكم، خون شد لب شيــــــرين تو اى مىزده، فرهادم كرد ------- جــــانم از هر دو جه...
ادامه مطلب