تصویر

مهدی کامجو شنبه, 29 تیر 1387 0 نظر

دو خط موازی

دو خط موازی زاییده شدند. پسركی در كلاس درس آنها را كشید. آن وقت دو خط موازی چشمشان به هم افتادو در همان یك نگاه قلبشان تپید و مهر یكدیگر را در سینه جای دادند. خط اولی نگاهی پر معنا به خط دومی كرد و گفت: «ما می توانیم زندگی خوبی داشته باشیم...» خط دومی از هیجان لرزید. خط اولی:«... و خانه ای داشته باشیم در یك صفحه دنج كاغذ... من روزها كار می كنم. می توانم خط كنار یك جاده متروك شوم... یا خط كنار یك نردبام.» خط دومی گفت: «من هم می توانم خط كنار یك گلدان چهار گوش گل سرخ شوم. یا خط كنار یك نیمكت خالی در یك پارك كوچك و خلوت! چه شغل شاعرانه ای...!» در همین لحظه معلم فریاد زد:«دو خط موازی هیچوقت به هم نمی رسند» و بچه ها تكرار كردند...

اشتراک گذاری -

برچسب -

همه نظرات

مرتب شده بر اساس :