تصویر

مهدی کامجو دوشنبه, 1 بهمن 1386 0 نظر

یک فوج ابراهیم در آتش

سری بر نیزه می خندد و دشتی سرخ و خون آلود غروری منتشر از خاکِ ما تا اوج نامحدود نگاه بی نیاز کودکی شش ماهه اما مرد و آن سوتر نشسته غرق موج بی نیازی رود گلستانی پر از یک فوج ابراهیم در آتش و روی خاک، در مانده تمام جبهه‌ی نمرود هنوز از دشت می خیزد صدای عاشقان، گویا که گاه وصل نزدیک است، آی ای زندگی بدرود و دستان ظریف بچه ها در خویش افسرده است جواب پرسش «انسان چگونه باید آیا بود» و این تصویر رویایی فقط یک چیز کم دارد زنی درد آشنا با بانگ «زیبا بود، زیبا بود«

اشتراک گذاری -

برچسب -

همه نظرات

مرتب شده بر اساس :