تصویر

مهدی کامجو یکشنبه, 30 دی 1386 0 نظر

روی گلش ...

تـــــاراج كـــــــــرد روى گلش، هستى مرا افزود چشم مى‏زده‏اش، مستى مرا افــــــــــروخت آتشى به روانم، ز غمزه‏اش بـــــر باد داد سركشـى و پستى مرا افشاند زلف خم خم و چين چين خويش را خم كــــرد قامت مــن و تردستى مرا آن دم كـــه با صراحى مى، سوى من دويد بر كند هستــى من و سرمستى مرا

اشتراک گذاری -

برچسب -

همه نظرات

مرتب شده بر اساس :