تصویر

مهدی کامجو دوشنبه, 4 شهریور 1387 0 نظر

دلی دارم

دلی دارم میان خار و آتش لانه کرده سری دارم که سودای هزار افسانه کرده دلی دارم که غمگین است و نا آرام و تنها میان این همه بیگانه در خود خانه کرده ندارد همزبانی همدلی این بینوا دل برای غیر خود زلف دلش را شانه کرده دلم در دام صیادی اسیر است و گرفتار که صیدش را رها در دست هر بیگانه کرده بنال ای دل که گاه غمگساری ها و زاری است غم این روزگاران دون مرا دیوانه کرده مرا از پشت خنجر میزند زخم زبانها همان دشنه که روح تشنه را پیمانه کرده

اشتراک گذاری -

برچسب -

همه نظرات

مرتب شده بر اساس :